معنی کاشف آسپیرین

حل جدول

فرهنگ عمید

آسپیرین

از ترکیبات اسیدسالیسیلیک که برای تسکین تب و درد به کار می‌رود،

فرهنگ معین

آسپیرین

[فر.] (اِ.) دارویی که خاصیت تسکین درد، تب بری و ضد روماتیسمی دارد.


کاشف

(ش) [ع.] (اِفا.) آشکار کننده، کشف کننده، ج. کشفه.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آسپیرین

دردبر


کاشف

یابنده، بازیابنده

داروها

آسپیرین

درد , آرتریت (دردهای مفصلی) , ضایعات آمبولی (لخته های خون در عروق) و حملات با نارسایی عروق مغزی , برای بیماران قلبی به منظور پیشگیری از لخته های پلاکتی

ترکی به فارسی

آسپیرین

آسپرین

فرهنگ فارسی هوشیار

آسپیرین

داروی طبی جهت تسکین دردوتب

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

کاشف

کاشف. [ش ِ] (ع ص) ج، کاشفین، کَشَفَه. پیداکننده و برهنه کننده. (غیاث) (آنندراج). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. ظاهرکننده. بروزدهنده. معلن. مظهر. مفسر:
گرچه از یک وجه منطق کاشف است
لیک از ده وجه پرده و مکنف است.
(مثنوی).
|| کاشف مکروه ومانند آن، برطرف کننده ٔ مکروه. از بین برنده ٔ غم و اندوه:
تویی که فاتح مغموم این سپهر بوی
تویی که کاشف مکروه این زمانه شوی.
منوچهری.
|| کاشف بعمل آمدن یا آوردن، در تداول عامه، تحقیق کردن.

کاشف. [ش ِ] (اِخ) یکی از شعرای ایران است. وی «قاضی محمد شریف » شهرت داشته، و شغلش قضاوت بوده است، از اوست:
ز مژگان خونین خود شرمسارم
چو صاحب مصیبت ز دست حنائی.
(قاموس الاعلام ترکی).

کاشف. [ش ِ] (اِخ) یکی از شعرای ایران و از اهالی اصفهان و نامش، آقا اسماعیل بن حیدر است. آبا و اجدادش معمار بوده و ملوک صفوی را خدمت میکرده اند خود او هم به شاه عباس انتساب داشته و به هجویات خود شهرت پیدا کرده است. از اوست:
هر جلوه که آن قد دل آرا دارد
در صفحه ٔ سینه چون الف جا دارد
آویخته زلف مشکبو از چپ و راست
این مصرع رنگین چه طرفها دارد.
(قاموس الاعلام ترکی).

کلمات بیگانه به فارسی

کاشف

یابنده

فرهنگ فارسی آزاد

کاشف

کاشِف، پرده بردارنده- آشکار کننده- کشف کننده- برطرف کننده (حُزن)، (جمع: کَشَفَه)،

معادل ابجد

کاشف آسپیرین

734

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری